اخیراً ایلان ماسک و استیو وازنیاک، یکی از بنیانگذاران اپل، و یک سری دیگه از رهبران حوزه تکنولوژی نامهای رو امضا کردند که در آن خواستار توقف شش ماهه توسعه سیستمهای هوش مصنوعی شدند. هدفشان این است که به جامعه فرصت داده بشود تا خودش را با آن چیزی که امضاکنندگان به عنوان تابستان هوش مصنوعی توصیف کردند، تطبیق بدهند.
حالا گاردین مطلبی (https://www.theguardian.com/commentisfree/2023/mar/30/artificial-intelligence-chatgpt-human-mind) را منتشر کرده است و اعلام کرده که این هدف ستودنی است، اما راه بهتری هم برای گذراندن این شش ماه وجود دارد. آن هم حذف برچسب هوش مصنوعی به این ابزارها، در افکار عمومی می باشد.
در این مطلب، اینطور گفته شده که در واقع، آن چیزی که ما به آن هوش مصنوعی میگوییم، نه مصنوعی است و نه هوشمند. سیستمهای اولیه هوش مصنوعی به شدت تحت تسلط قوانین و برنامهها بودند، پس صحبت درباره مصنوعی بودن حداقل موجه بود اما ابزارهای هوشمصنوعی امروز، از جمله ChatGPT، که مورد علاقه همه است، قدرت خودش را از کار انسان های واقعی میگیرد: هنرمندان، نوازندگان، برنامه نویسان و نویسندگان. در بهترین حالت، این ابزارها هوش غیرمصنوعی هستند.
بحث بعدی هوشمند بودن این ابزارهاست. هوش انسان تک بعدی نیست. این موضوع به گفتهی Ignacio Matte Blanco، روانکاو شیلیایی قرن بیستم ،bi-logic گفته میشود: تلفیقی از منطق ایستا یا استدلال و منطق پویا یا احساسات. این چیزی است که هوش مصنوعی هرگز به آن نمی رسد چون ماشینها نمیتوانند حسی (به جز دانش محض) از گذشته، حال و آینده، تاریخ، زخم یا نوستالژی داشته باشند. بدون اینها، هیچ احساسی وجود ندارد.
پس، ماشینها فقط آن منطق ایستا را میتوانند داشته باشند و این یعنی بخش هوش هم زیر سوال میرود. اما دلیل اینکه چرا ابزارهایی مثل ChatGPT میتوانند هر کاری را حتی از راه دور خلاقانه انجام بدهند این است که مجموعه های آموزشی آن ها توسط انسانها، موجوداتی با احساسات پیچیده، اضطرابها و همه آن حس ها تولید شده است. اگر میخواهیم چنین خلاقیتی تداوم داشته باشد، باید به تولید هنر، داستان و تاریخ هم کمک مالی کنیم – نه فقط مراکز داده و یادگیری ماشین.